کتاب قلعه حیوانات اثر جورج اورول، بهطور غیر مستقیم اشاره به شرایط حاکم بر شوروی سابق در طول جنگ جهانی دوم دارد.
«مزرعه حیوانات» که در ایران به نام «قلعه حیوانات» نیز شناخته شده، در کنار رمان «1984» دو اثر ماندگار و شاخص «جورج اورول»، نویسنده و روزنامهنگار انگلیسی است که به عنوان پر فروشترین آثار این نویسنده قرن بیستم معرّف همگان است.
کتاب قلعه حیوانات (Animal Farm) به علت روابط حسنه انگلیس و شوروی در آن زمان، موفق به دریافت مجوز نشد، ولی بالاخره در سال ۱۹۴۵ در انگلستان منتشر و در اواخر دهه ۱۹۵۰ به شهرت رسید.
اورول در هر دوی این آثار که در سالهای آخر عمر خود منتشر نمود، نمایی از یک شهر ویرانه با تمام ویژگیهای منفی آن را به تصویر کشیده، تصویری از واقعیتی هولناک که به عنوان هشداری برای بشریت است و در صورت ادامه فاجعههای انسانی دیر یا زود به حقیقت تبدیل میگردد.
جورج اورول که به عنوان یک سوسیال – دموکرات در جریان جنگ داخلی اسپانیا با سیاست حکومت سوسیالیستی شوروی آشنا و از پاکسازیهای خشونتآمیز دوران «ژوزف استالین» – که با نام «پاکسازی بزرگ» شناخته میشود – خشمگین بود، با نگارش رمان «قلعه حیوانات» از استبداد طبقه حاکم شوروی به سختی انتقاد نموده و معتقد بود نظام شوروی به یک دیکتاتوری بدل گشته است.
در کتاب قلعه حیوانات، انقلاب حیوانات مزرعه، نماد انقلاب کارگری و سرنوشت آن بر ضد نظام سرمایهداری است.
جورج اورول (George Orwell) در آثار خود همه وسایل و ابزار و عناصر داستانهای علمی – تخیلی را به کار میگیرد، اما در واقع تالیفات او بیش از هر چیز تبلیغاتی است: تبلیغات بر ضد کمونیسم و شیوه حکومت استالین، و اصولا هر نوع رژیم استبدادی.
هر چند که آثار خود را بر اساس اعتقادات سیاسیاش پایهگذاری میکند، از جنبههای هنری آنها نیز غافل نمیماند.
او رماننویسی را عالم اخلاق میدانست و از همین رو بود که راه سیاسی خود را در طغیان علیه بیرحمیها و سنگدلیهای طرفداران فرانکو و استالین پیدا کرد.
بریدهها و جملات زیبای کتاب مزرعه حیوانات
- همه حیوانات برابرند، اما بعضی حیوانات از دیگران برابرترند.
- فقط آدم مرده، آدم خوب است.
- اصلا گوش به حرف کسانی ندهید که میگویند انسان و حیوان منافع مشترکی دارند، یا پیشرفت این به پیشرفت آن منجر میشود. اینها همهاش دروغ است. انسان جز منافع خودش به منفعت هیچ موجود دیگری فکر نمیکند. پس بگذارید میان ما حیوانات اتحاد کامل برقرار شود و در این مبارزه پشت هم باشیم. همهٔ انسانها دشمن ما هستند. همهٔ حیوانات رفیق ما هستند.»
- اسکوییلر به سرعت اعدادی پشت سر هم ردیف میکرد تا به حیوانات نشان دهد حالا از زمان آقای جونز، جوِ بیشتر، یونجهی فراوانتر و شلغم زیادتری دارند، ساعات کمتری کار میکنند، و آب آشامیدنشان گواراتر، عمرشان طولانیتر و بهداشت نوزادان بهتر شده است؛ در طویله کاه بیشتر دارند و مگس کمتر آزار میدهد.
- حیوانات تمام این مطالب را باور میکردند. در واقع خاطرهی دورهی آقای جونز تقریباً محو شده بود. میدانستند که زندگی امروزشان سخت و خالیست. غالباً گرسنهاند، سردشان است و به طور معمول جز خواب، کار میکنند. ولی بیشک روزهای قدیم از امروز هم بدتر بوده است.
- همین مزرعهٔ خودمان بهتنهایی میتواند زندگی یکدوجین اسب و بیست گاو و صدها گوسفند را تأمین کند؛ و همهٔ آنها هم چنان زندگی آسوده و مرفهی داشته باشند که الان حتی به خواب هم نمیبینیم. پس چرا همچنان در این شرایط نکبتبار زندگی میکنیم؟ به این دلیل که تقریبآ همهٔ دسترنجمان را انسانها به غارت میبرند. رفقا، راهحل همهٔ مشکلات ما همین است. همهاش در یک کلمه خلاصه میشود ــ انسان. انسان تنها دشمن واقعی ماست. انسان را از صحنهٔ روزگار محو کنید، ریشهٔ گرسنگی و بیگاری تا ابد خشکانده میشود.
- انسان تنها موجودیست که مصرف میکند بیآنکه تولید کند. انسان شیر نمیدهد، تخم نمیگذارد، قدرت کشیدن گاوآهن را ندارد، سرعتش آنقدر نیست که بتواند خرگوش بگیرد. با وجود این، انسان اشرف مخلوقات است.
- حیوانات از پنجره به خوکها و بعد به آدمها، و از آدمها به خوکها، و دوباره از خوکها به آدمها نگاه میکردند؛ ولی دیگر نمیتوانستند تشخیص دهند که خوک کدام است و آدم کدام.
- هیچچیز نبود که بتوانند زندگی کنونی خود را با آن مقایسه کنند؛ هیچچیزی در دست نداشتند، جز آمار و ارقام اسکوئیلر، که بدون استثنا نشان میداد همهچیز دارد روزبهروز بهتر و بهتر میشود.
- ولی از رفاه و آسایشی که روزگاری اسنوبال وعدهٔ تحقق رؤیای آن را به حیوانات داده بود، یعنی اصطبلهایی با چراغ برق و آب سرد و گرم، و هفتهای سه روز کار، هیچ حرفی در میان نبود. ناپلئون چنین افکاری را مغایر با روح «مکتب جانوری» میدانست. به گفتهٔ او، خوشبختی واقعی در سختکوشی و زندگی ساده نهفته بود.
- بنجامین پیر بود که اذعان میکرد همهٔ جزئیات زندگی طولانیاش را به خاطر میآورد و میداند که حال وروز آنها هرگز خیلی بهتر یا خیلی بدتر از این نبوده است، یا نمیتوانسته است باشد ــ گرسنگی و مشقت و ناامیدی، به گفتهٔ بنجامین، قانون تغییرناپذیر زندگی بود.
- به دلایلی به نظر میآمد مزرعه ثروتمندتر شده است، بیآنکه خود حیوانات را ذرهای ثروتمند کرده باشد ــ البته بهاستثنای خوکها و سگها.