انسجام اجتماعي هر جامعهاي در گرو مناسباتي است كه حتي با وجود اختلاف انديشه، گروههاي گوناگون جامعه را براي رسيدن به هدف جامعهوي همچون توسعه و سربلندي يك سرزمين متحد و منسجم ميسازد. براي داشتن چنين مناسباتي، وجود مجموعهاي از ساختارها و تشكلها ضرورت دارند.
اين ساختارها و تشكلها حوزه عمومي را شكل خواهند داد كه با بهرهگيري از سرمايه اجتماعي فراگير جامعه به آسانسازي روابط و تعاملات سياسي، اجتماعي و اقتصادي كمك ميكنند. سرمايه اجتماعي ضمن آنكه برآمده از تجربه زيسته افراد و گروهها در يك جامعه است، جامعه را در برابر شكافها و تعارضهاي ويرانگر حفظ ميكند. به گونه متقابل، هر گونه شكافي كه افراد، گروهها و نهادها را از يكديگر دور ساخته و رو در روي يكديگر قرار بدهد، به فرسايش سرمايه اجتماعي و افزايش خودويرانگري جامعه خواهد انجاميد.
«خودمحورپنداري» در هر قالب و شكلي همچون كنشهاي گروههاي قومي، نژادي، سياسي، عقيدتي، مذهبي، صنفي و شغلي باشد؛ جامعه را از داشتن سرمايه و انسجام اجتماعي دور ساخته و به سراشيبي سقوط خواهد كشانيد.
براي دوري از «خودمحورپنداري»، تمسك به ميثاق اجتماعي يا همان قانون اساسي و پذيرش تنوع ديدگاهها چارهساز خواهد بود. برنتابيدن نقد، نظر و اعتراض شهروندان از سوي بخشي از جامعه، به شكاف بيشتر در جامعه خواهد انجاميد؛ چنين شكافي در صورت گسترش پيدا كردن، پيامدهاي هولناكي براي ادامه حيات جامعه و نظام اجتماعي و سياسي آن خواهد داشت.
كوبيدن بر طبل نفرت و دشمني، تهمت و برچسبهاي گوناگون، تهديد منتقدان، تخريب و ترور شخصيت افراد و گروهها، عامل بيگانه دانستن منتقدان و …. از جمله اقداماتي است كه به شكاف اجتماعي فزاينده در جامعه منجر ميشود. جامعهاي كه در آن افراد با بهرهگيري از مناسبات مدني و اخلاقي و بر اساس ميثاق اجتماعي در تعامل با يكديگر به تقويت نظام اجتماعي ياري ميرسانند و با سرمايه اجتماعي بالا گونهاي از نظم دروني را پايهريزي ميكنند، جامعه سعادتمند و داراي آرامش است.
بدون وجود اين مناسبات، آرامشي كه با نظم بيروني به دست آيد، براي داشتن يك جامعه امن، توسعهيافته و پويا كارآمد و ديرپا نخواهد بود و در هر بزنگاهي، جامعه دچار ناآرامي و تلاطم ميشود. بود يا نبود شكافهاي اجتماعي، راز و رمز ميزان آرامش و همدلي انسجامبخش در جامعه است. اگر به مخاطرات شكافهاي اجتماعي توجه ميشد، در جامعه ما برخي افراد و گروهها بدون انديشه به طرح مواضعي نميپرداختند كه جامعه را چندپاره سازد.
جامعه پويا، داراي حركت است و شهروندان در زمينههاي گوناگون اظهارنظر و نقد ميكنند. اين اظهارنظر و نقدها را بايد بسان فرصت پويايي جامعه دانست نه آنكه آن را تهديدي پنداشت كه براي زدودن آن، نبردي كرداري و گفتاري به راه انداخت و داغ و درفش فراهم شود يا شهروندان را عامل اجراي اهداف بيگانگان معرفي نمود و صفتهاي ناپسندي بدانها نسبت داد.
در اين روزها كه جامعه درگير اعتراض و ناآرامي است، بيشتر واژگاني كه نوشته و گفته ميشوند، سرشار از اتهام، ناسزا و نفرتپراكني است و شوربختانه چنين رويهاي شكاف اجتماعي پديدار شده در جامعه را ژرفتر خواهد ساخت.
هر كردار و گفتار سياسي و اجتماعي بايد برآمده از انديشه و درك مصلحت عمومي جامعه و به دور از جهتگيري حساسي و مقطعي باشد، زيرا گفتار و كردار نينديشيده و بدون ضابطه به ويژه از سوي كارگزاران براي جامعه ويرانگر خواهد بود. درك واقعيات جامعه، تبيين كارشناسانه رخدادها، پرهيز از اقدامات شتابزده و هيجاني براي مديريت پيامدهاي شكافهاي اجتماعي كارگشا خواهد بود.