روزنامهنگارها در تمام روزهای قبل و بعد از روز خبرنگار، شاهد گرفتاریهای بیشماری در کارکردن هستند اما روز خبرنگار که فرا میرسد، بسیاری از خود همان کسانی که برای خبرنگارها گرفتاری درست میکردهاند دنبال تبریکگفتن به آنهاهستند. بنابراین همین روز خبرنگار بهانه خوبی است برای اینکه نگاهی به وضعیت روزنامهنگاری و رسانههای حرفهای در ایران بیندازیم و نشان بدهیم که اوضاع رسانهها، و بهتبع آن، شرایط خبرنگارها خوب نیست.
وضعیت راکد و رو به افول مطبوعات، منحصر بودن رادیو و تلویزیون به سازمان صداوسیما و محدودیتهای زیادی که برای تلویزیونهای اینترنتی درست میشود، وابستگی خبرگزاریها به انواع و اقسام نهادهای دولتی و عمومی و پیروی آنها از سیاستهای ارگانهای وابسته، مشکلات حرفهای مربوط به پلتفرمهای اینترنتی خبری و آخرین مورد، طرح صیانتی که در مجلس تدارک دیده شده، همه و همه نشان از این دارد که اوضاع نظام رسانهای در کشور خوب نیست.
نظام رسانهای در ایران بهشدت درگیر محدودیتهای محتوایی و کاستیهای حرفهای است. سیاستگذاران دولتی و حاکمیتی این حوزه درست در زمانهای که سازوکارهای رسانهای بهواسطه فناوریهای ارتباطی از اساس متحول شده است، تصور میکنند همچنان میتوانند با ذهنیت صدور مجوز و ابلاغ بخشنامههای باید و نباید به رسانهها، جلوی انتشار اخبار و اطلاعات را بگیرند. از سوی دیگر، بیشتر صاحبان مؤسسات رسانهای هنوز روشهای مدیریت سنتی و غیرحرفهای را در رسانهها دنبال میکنند و طبیعی است که نتوانند به نتیجه درخشانی برسند. بنابراین 2دهه است که رسانههای حرفهای که نام و نشان روشن و مشخصی دارند محدود و محدودتر میشوند اما رسانههایی که ریشهها و منابع مالی و سیاسی آنها روشن نیست بیشازپیش جای آنها را میگیرند.
نتیجه سختگیری بیش از حد به رسانههای حرفهای ایران این شده است که کارکنان حرفهای آنجا را ترک میکنند چون دیگر فضای کار حرفهای را نمییابند و مخاطبان آنها نیز، که نمیتوانند نیازهای خود را با رسانههای رسمی برطرف کنند، بهسوی سایر رسانهها میروند. بنابراین آنچه افکار عمومی را شکل میدهد رسانههایی غیرحرفهای هستند که مخاطبان را بر موجهای هایل هر روز از سویی بهسوی دیگر پرتاب میکنند.
شاید سیاستگذاران رسانهای نیز در کوتاهمدت تصور میکردند چنین وضعیتی خیلی هم بد نیست و از دردسرهای رسانههای سمج و دستوپاگیر راحت شدهاند اما بعدتر، در بحرانهایی که سراغشان آمد، مشخص شد که رسانههای محدودشده دیگر نمیتوانند افکار عمومی را قانع کنند و مردم دیگر به حرف رسانههای رسمی گوش نمیدهند و به آنها اعتماد ندارند.
مشکل خبرنگارها این است که خودشان میخواهند کار کنند و اتفاقاً برای انعکاس مشکلات جامعه بسیار راغب و باانگیزهاند اما ساختار حقوقی رسانهها طوری است که بهشدت آنها را محدود و دلزده میکند تاحدی که بعد از چند سال، خبرنگارها باید بیشترین سعی و انرژی خود را بگذارند تا روحیه کارمندی و محافظهکاری و خودسانسوری بر کارشان حاکم نشود.
سرخوردگی ناشی از تضاد آنچه خبرنگاران از کار خود انتظار دارند و آنچه در عرصه عمل محقق میشود، مثل خوره انگیزهها و اشتیاقهای حرفهای را تحلیل میبرد و این نقطهضعف اصلی روزنامهنگاری در ایران است. وانگهی، خبرنگاران در کنار تحلیلرفتن انگیزههای حرفهای، شاهد فشار اقتصادی هرچه بیشتری هم هستند. وقتی رسانههای حرفهای محدود شوند تا جایی که مخاطبان خود را از دست بدهند، دیگر کسبوکارشان رونقی ندارد و ضعف اقتصادی رسانهها باعث کاهش درآمدهای روزنامهنگاران میشود.
اینکه در هر دورانی چند خبرنگار بهعللی میتوانند نفوذ و موقعیتی پیدا کنند و وضع اقتصادی خوبی برای خود رقم بزنند، نباید مانع از این شود که وضعیت اقتصادی و معیشتی نامطلوب اکثر خبرنگارها را نبینیم.
خلاصه اینکه اگر روز خبرنگار را تبریک میگویید و خبرنگارها خیلی از این تبریک استقبال نمیکنند، دلیلش این است که فشارها و محدودیتها آنقدر زیاد است که دلیلی ندارد فقط همین یک روز خبرنگارها خوش باشند.
آن روزی خبرنگارها این تبریکها را از جان و دل میپذیرند که رسانههای حرفهای رونق گرفته باشند و مخاطبان دوباره بهسوی آنها برگشته باشند؛ روزی که خبرنگارها بتوانند تا حد قابلقبولی صدای مردم باشند و دردها و گرفتاریها و شرایط زندگی آنها را گزارش و منعکس کنند، روزی که بتوانند اطلاعات و آماری را که برای کارهای خود نیاز دارند در دسترس داشته باشند و درهای اتاق منابع خبری به رویشان باز باشد، روزی که بتوانند عملکردهای نادرست و کاستیهای مقامات و مسئولان را بهنحوی که منجر به از بین رفتن ریشهای مشکلات میشود بازتاب دهند.
*سعید ارکانزاده یزدی- روزنامه نگار