بی گمان در حیات تاریخ بشری حوادثی ناگوار رقم خوردند که حتی کلمات هم از بیان آن عاجزاند، کلماتی که حتی درشکنجه گاه قلم نویسندگان هم ناتوان از بیان رویدادی است که تاریخ بشریت را شرمسار می کند.
به گزارش بنکر (Banker)، اواخر دهه 60 یعنی 22 بهمن سال 1368 در همدان یکی از غم بارترین روزنوشت های شبکه بانکی ایران وحتی سیستم مالی جهان رقم خورد. حادثه ای که هیچوقت از لوح صفحه روزگار زدوده نخواهد شد.
روزی که در گود زورآزمایی یک طرفه امانتداری در تقابل با شیطان سرپنجه شد،روزی که ایمان را به صلیب کشیدند تا باورها و داشته های ملتی را به غارت ببرند.
روزی که پیمان وعهد و وفاداری را به صخره گرفتند و بر تنش زخم گذاشتند تا خیانت با چهره کریه خود امین مردم را به زانو درآورد. اما فقط یک پاسخ شنید: من و فرزندانم را بکشید اما در امانت بیت المال خیانت نمیکنم.
قهرمانان نمی میرند
33 سال از جنایت هولناک و غم بار قتل عام خانوادگی رییس بانک کشاورزی همدان می گذرد،جنایتی تکان دهنده که سنگ هم به نوبه خودش گریسته است.
وقوع این جنایت هولناک در قلب همدان برای مسئولان آن زمان سنگین بود بهطوریکه آیت الله هاشمی رفسنجانی که رئیس جمهور وقت بود، با جهرمی، استاندار وقت تماس میگیرد و درباره این قتل از وی سوال میکند.
مصطفی رحماندوست شاعر پرآوازه در این باره می گوید: من فکر میکنم اگر چنین حادثهای در جای دیگری از دنیا اتفاق افتاده بود، تبدیل به خاطره بزرگی میشد که برای همیشه باقی میماند.
ما دهقان فداکار در داخل کشور و پتروس را در خارج داریم که افراد مؤثر و بزرگی بودند اما دست از سر آنها برنداشتیم چون حافظه تاریخی اجازه نمیدهد که دیگران در این حیطه وارد شوند.
وی اظهار داشت: در ماجرای بانک کشاورزی همدان مهم این است که فردی برای انجام وظیفه حاضر شد از جان خود و خانواده اش بگذرد و مقاومت کند، اما وقتی قاتلین اعدام شدند، گویی که ماجرا تمام شدهاست.
او می گوید:آنچه بیشتر مرا آزار میدهد این است که ما در تاریخ و گذشتهمان قهرمانهایی را داریم که آدمهای کمی نبودند به ویژه وقتی خودمان را جای آنها قرار میدهیم، اما این افراد خیلی زود فراموش میشوند.
ماجرا چه بود…
سحر گاه ۲۲ بهمن سال ۱۳۶۸ سارقان برای سرقت از خزانه بانک کشاورزی، درب خانه رییس شعبه که در طبقه فوقانی ساختمان بود را از جای درآوردند تا به نیت شوم خود برسند.
ساعت حدودا دو و نیم بامداد سه سارق نقاب دار با وارد شدن به بانک کشاورزی شعبه مرکزی واقع در میدان آرامگاه بوعلی سینا همدان ابتدا نگهبان غیر مسلح را گرفته و با طناب دست و پایش را بستند، سپس به طبقه فوقانی که منزل رییس شعبه بود رفته و با خارج کردن لولای درب و باز نمودن آن وارد خانه شدند.
شهید عبدالرحمن نفیسی رییس بانک و سپس همسر و دو فرزند وی با شنیدن صدا از خواب بیدار شده و به طرف درب رفتند که سارقان نقاب دار با آنها درگیر شده و آنها را به زیر زمین بانک و محل نگهداری گاوصندوق خزانه می برند.
اموال مرا ببرید اما دست به بیت المال نزنید
عبدالرحمن نفیسی ریییس وقت شعبه مرکزی بانک کشاورزی همدان که به امانت داری و اخلاق نیکو شهرت داشت در مقابل اصرار ها، حتک حرمت ، و شکنجه سارقان گفته بود، اموال مرا ببرید اما دست به بیت المال نزنید.
سارقان که با امانت داری و سرسختی نفیسی و نزدیک شدن به روشنایی روز مواجه شده بودن با سنگ دلی و وحشی گری، عبدالرحمان نفیسی به همراه همسرش، فاطمه طاهریان، و دو فرزندش به نامهای پیمان ۱۲ ساله و ایمان ۴ ساله، و نگهبان بانک حسین شکری را به طرز فجیعی و با استفاده از سلاح سرد سلاخی می کنند. بیتا، فرزند ارشد رئیس بانک در شب حادثه در منزل یکی از بستگان حضور داشت.
این حادثه تلخ بقدری فجیح و تکان دهنده بود که همه مردم همدان خواهان دستگیری سریع عاملان جنایت بودند
دستگاه قضا سریع وارد عمل شد و عاملان جنایت هولناک قتل عام خانواده نفیسی کمتر از چهار روز دستگیر شدند. دستگیری یکی از قاتلان چنان سریع بود که حتی فرصت تعویض لباس های خون آلود را نداشت.
طراح این سرقت خونین حسین گلزار کارمند اخراجی بانک کشاورزی به همراه برادرش حسن و خواهرزاده اش رضا در دادگاه ویژه رسیدگی محکوم و در روز ۲۶ بهمن ۶۸ در نزدیکی محل جنایت به سزای عمل ننگین خود رسیدند.
حسین و حسن گلزار با ضربه شمشیر گردنشان زده شد وخواهرزاده آنها رضا نیز به دار مجازات آویخته شد تا درس عبرتی باشد برای شیاطینی که در سیاهی شب گم هستند.بدن های منفور قاتلان نیز از مکان مجازات تا محل زندگی آنها به آب دهان مردم غسل داده شد.
او نباید در رختخواب می مرد
بیتا تنها بازمانده خانواده نفیسی معتقد است که «فداکاری پدرم قابل تحسین است. امانت داری و وظیفه شناسی باعث شد از جان خود و خانواده اش بگذرد. او می گوید: “این گونه مردن حق پدر من بود، او نباید در رختخواب می مرد.
کتاب “بیتا” به قلم حمید مقیمی به طور دقیق ماجرای بانک کشاورزی همدان را به تصویر کشیده است.
این کتاب در سال 1377 و براي ثبت رشادت شهيد عبدالرحمن نفيسي و مظلوميت خانواده او و همچنين معرفي آنان به جامعه در زماني که اين واقعه به تدريج از ذهن ها به فراموشي سپرده می شد، نگاشته شد تا برگ سبزي باشد در راه سرخ آن شهيدان.
رنگ پریده امانتداری و بیاعتمادی
اختاپوس فساد مالی در تاریخ معاصر ایران نه تنها قهرمانان ملی بزرگی چون میرزاتقی خان امیرکبیر را به خاطر مبارزه با آن قربانی خود ساخته بلکه با پریشان ساختن رشته های اقتصاد، فرهنگ و سیاست، ملت و سرزمین ایران را در چمبره هزارگونه محنت و ابتلا فرو برده است که متاسفانه ریشه ها و شاخه های آن هنوز هم بر جای مانده است.
وقتی ناهنجاریها به ارزش تبدیل شوند و درستی و نادرستی قابل تمییز نباشند، انسان در برخورد با تقلب به تفسیر شخصی و توجیهات گوناگون میپردازد. بنابراین اخلاق حرفهای به فراموشی سپرده میشود و انجام هر كاری از هر كسی بر میآید.
شوربختانه امروزه فرهنگ و رفتار امانتداری رنگ باخته است ،اتفاقاتی همچون اختلاس و کلاهبرداری در سطح گسترده نشان میدهد که باید فکری برای اعتمادهای از دست رفته و احیای فرهنگ امانتداری در جامعه کرد.
وقتی چنین نگاهی در جامعه حاکم باشد دیگر به هیچ کس و هیچ جا نمیشود اعتماد کرد و وقتی اعتماد نباشد زندگی سخت میشود.
در جامعهای که اعتماد در آن مرده باشد، همه در حال فرار و دوری از یکدیگرند. رنگ پریده امانتداری و بیاعتمادی میتواند زنگ خطری برای سلامت اخلاقی جامعه باشد.
گذری سطحی به انواع اختلاسهای رخ داده طی چند سال اخیر، نشان میدهد نظام بانكی ایران به دلایل مختلف، بهطور متوسط هر ماه شاهد اختلاسهایی بوده كه در مواردی رقم آنها به بیش از هزار میلیارد تومان هم رسیده است.
اختلاس مشهور 3 هزار میلیاردی خاوری، اختلاس چند هزار میلیاردی بابک زنجانی، اختلاس در صندوقها و موسسات مختلف و صندوق بازنشستگی فرهنگیان و… اینها برخی از موارد متعددی است که در این سالها مورد تایید قوهقضائیه قرار گرفته و اعلام شده است.
کمتر کسی است که امروز خاوری را نشناسد، تصویر ویلای چند میلیون دلاری او در کانادا را ندیده باشد و خبرهای جدید درباره او را دنبال نکند اما کمتر کسی است که در خاطرش نام عبدالرحمن نفیسی مانده باشد. مدیر یکی از شعب بانک کشاورزی در همدان که آن قدر شرافت داشت که جان خود و همسر و دو فرزندش را در راه حفظ مال مردم داد.
سوالی که شاید به ذهن هر فردی برسد این است که پس نسل نفیسی ها چه شد؟
فردی که حاضر شد خودش و حتی خانواده اش سلاخی شوند اما اصل رازداری را حفظ کند، مگرآنها در کدام مکتب آموزش دیده بودند که در حال حاضر تهی از این رسم امانتداری شده ایم؟
دلیل این تعداد اختلاس با این ارقام نجومی چیست؟ آیا مشکل از قوانین و ساختار بانکی ایران است یا مدیران و کارمندان این سیستم ؟
به نظر نگارنده برای پاسخ به این پرسش ها نیازی به خط کردن کلمات نیست چرا که هر فرد آگاه و ریزبین می داند که در کدام صندوقچه می تواند قلب واقعیت را بیابد.
خطر مدعیان متعهد بی تخصص
ظاهر امر این است که سیستم بانکی غربی ربوی است و سیستم بانکی ما اسلامی. اما سود بانکی ما 23 درصد است و در بسیاری از کشورها، سود منفی دارند یا اینکه سودهای اندکی دارند.
نهایتا نیز در سیستم بانکی آنها کمترین فسادها، اختلاسها و رانتها شکل میگیرد و ساختارهای ما مستمر در حال اختلاس و فساد و… است. این روند نمایانگر آن است، مدیران ما اخلاق اسلامی ندارند. یکی از این نوع نمونههای مدیران خاوری بود که بسیاری پشت سرش نماز میخواندند، اما نهایتا صدها میلیون دلار اختلاس کرد و به کانادا فرار کرد.
بنابراین قبل از سیاستگذاری و تدوین قوانین ما باید گفتمان و زیربناها را اصلاح کنیم. ما باید از تخصص به تعهد برسیم نه بالعکس.
فردی که از تخصص بهرهمند باشد و بر اصول خود پافشاری کند، تعهد نیز خواهد داشت، ولی نتیجه فردی که ادعای متعهد بودن میکند، اما تخصص ندارد، خاوری و خاوریها است.
سوگندنامه نفیسی
اما پرسش اساسی این است که چرا بطور رسمی و به مانند پزشکان، شبکه بانکی که امانتداران دارایی های مردم هستند نباید سوگندنامه وفای به عهد و صداقت داشته باشند.
بی شک در برگ برگ تاریخ که بنگریم مشابه چنین حادثه ای را نمی توان یافت و اگرهم بوده به این دردناکی نمی توان از آن یاد کرد.
شهید عبدالرحمن نفیسی کسی است که باید از داستان زندگی سبز و مرگ سرخش در کتب درسی داستان ها گفته شود و برای کارمندان شبکه بانکی الگویی باشد از وفای به عهد و صداقت و امانتداری و به پاس این رشادت سوگندنامه ای تهیه شود برای افرادی که وارد این شغل می شوند.
بی تردید شهید نفیسی در پیشگاه معبود خود با خلوص نیت چنین سوگندنامه ای را با خالق یکتا به جای آورده است و در اجرای وظایف خود به عنوان بانکدار رسمی و عضو خانواده بانکداران ایران همواره اصول حرفه ای و امانتداری را رعایت کرده است.
او درراه اعتلای نام و مقام و منزلت اجتماعی بانکداران گام نهاد و با حفظ رازداری حرفه ای جان خویش را در پای قسم نامه دادگاه وجدان بیدار از دست داد.
روحش شاد یادش گرامی باد
خوشا به حالت ای همکارم که با رفتنت به ما درس خوب بودن دادی
مطمعنم که اون دنیا بسیار از این کارش پشیمونه . تمام پولهای دنیا ارزش جون یک نفر رو نداره. اونم زن و بچه . اون پولا که ازش محافظت کرد الان تو سوریه و لبنان خرج شده.
بله .باشما موافقم.این بنده خدا جوگیر شرایط ایدئولوژیک اوایل انقلاب بوده که برای حفظ پول جان خودش وخانواده اشو وهمچنین سه سارق رو به فنا داد.
واقعا پولهایی که امثال این شهید حفط کردند خرج عراقی های متجاوز به وطن می شه .به هر حال از یه نگاه هم انسان خردمند خودش ودیگران رو قربانی حفظ پولی که بهش امانت سپردن نمی کنه .چون درشرایط اضطرار پول رو باید فدای حفظ حیات کرد
خاطره ای از بیتا تنها دختر باقیمانده شهید نفیسی:
زمانی که در اندیمشک دزفول بمباران بود ما به روستایی به اسم قلعه لور رفتیم. پدرم آن زمان رئیس شعبه شوش بود و هرروز فاصلهای نزدیک به ۵۰ کیلومتر را طی میکرد تا به محل کارش برسد. آنها شعبه بانک را در زیر چادر باز نگه داشته بودند تا کشاورزان بتوانند خدمات و پشتیبانی مالی بگیرند.
اگرشهید نفیسی را کسی نمیشناسد بخاطر بی توجهی مسیولین بانک است دریغ از یک عکس از ان شهید.. چرا .روسای بانک عکس ان شهید و خصایص ان شهید را در شعبات بانک کشاورزی در سراسر کشور توزیع و معرفی نمی کنند.واقعا زمستان 68 همدان با این حادثه دردناک خونین شد.
من اون موقع 13سال داشتم، تو همدان همش حرف از جنایتی بود که ناجوانمردانه در حق رئیس بانک و خانوادهاش و نگهبان بانک انجام شده بود، همه عصبانی و ناراحت بودند.دوباره با خوندن این داستان اشکم سرازیر شد.روح درگذشتگان بیگناه شاد
می گویند این حادثه اینقدر تکان دهنده و جگرسوز بود روزنامههایی که آن زمان درباره قتل بانک کشاورزی چاپ شدند تا کویت هم رسید. در ایران هم آن روزها که اینترنت نبود مردم حتی کپی می زدند از روزنامه
نامش جاوید باد
می شه فهمید و پاسخ داد که نسل های پرورش یافته نفیسی ها در چه مکتبی پرورش یافته بودند. مکتبی که در آن ریا و چاپلوسی جایی نداشت و عشق به میهن و مردمانش سرفصل زندگی همه بود. امثال نفیسی ها باید نباشند تا خاوری ها به غارت مشغول باشند.
روحت شاد نفیسی بزرگ