در این زمینه میتوانیم ملاک را نظامهای بانکی در کشورهای توسعهیافته بگذاریم که تجارب موفقیتآمیزی هم داشتهاند. میبینیم که در هیچ یک از این کشورها، بانک مرکزی قلک حاکمیت نیست و از یک استقلال نسبی برخوردار است، اما در کشور ما حتی نامزدهای نمایندگی مجلس هم برای جلبنظر مردم وعده تاسیس فرودگاه، جاده، بیمارستان و… میدهند که همگی احتیاج به منابع دارد که روح بانک مرکزی هم از این وعدهها خبر ندارد.
وقتی دولت درآمد نداشته باشد یا منابع کافی در اختیارش نباشد، بار وعدههای بیپشتوانه این مقامات بر دوش بانک مرکزی است، چراکه باید همه منابع لازم برای اجرای این طرحها را فراهم کند. برای این کار هم نهاد یادشده مجبور به چاپ پول بیپشتوانه است و وقتی هم که چنین کاری انجام میشود، نقدینگی رشد میکند و تورم شدت میگیرد؛ از همین رو مسئله استقلال بانک مرکزی مطرح میشود، چراکه اگر بانک مرکزی در ایران از استقلال نسبی برخوردار باشد، میتواند خود سیاستهای پولی را به اجرا درآورد.
تنها در این صورت است که میتوان بانک مرکزی را بهخاطر کنترل نشدن نرخ تورم مورد پرسش قرار داد، اما حالا که بانک مرکزی استقلال عملی ندارد و هرگاه دولت با کسری مواجه شده دست به دامان دستگاه چاپ پول بانک مرکزی میشود، نمیتوان بانک مرکزی را مؤاخذه کرد. البته به عملکرد بانک مرکزی انتقادات زیادی وارد است اما موضوع استقلال بانک مرکزی بحث دیگری است.
این موضوع را در مقاطعی که غائله بورس و نرخ سود سپرده در جریان بود بارها در رسانهها دیدیم و شنیدیم. در آن دوره وزیر اقتصاد به رئیس بانک مرکزی اعتراض میکرد که چرا نرخ بهره بینبانکی یا نرخ سود سپردهها را کاهش نمیدهد. وزیر اقتصاد به استناد همین موارد رئیس بانک مرکزی را تلویحا مقصر وضعیت بازار سهام معرفی میکرد، در حالی که چنین خواستهای از بانک مرکزی اصلا درست نیست، اظهارات آقای وزیر به این معناست که سود سپرده را پایین بیاورید تا پول مردم بانک بسوزد و مردم مجبور شوند سرمایه خود را به بورس منتقل کنند.
در حالی که وقتی پول از بانک خارج و به بازارهای موازی مانند مسکن، خودرو، ارز، طلا و… وارد میشود، میتواند توازن و تعادل را برهم بریزد و مردم را دچار مشکل کند. حالا هم ضرردیدههای بورس راهی بازار ارزهای دیجیتال میشوند که هیچ امنیتی ندارد. همه اینها بهدلیل این است که سود سپردهگذاری در بانکها پایین است و مردم مجبورند بین بازارهای موازی گردش کنند تا از کاهش ارزش پول در امان بمانند.
باتوجه به این مسئله عملا نرخ سود سپرده در حال حاضر بیمعنی است. اگر نرخ سود را ۱۸ یا ۲۰ درصد در نظر بگیریم، باتوجه به نرخ تورم بالای ۳۵ درصدی، سپردهگذاران در پایان یک سال حداقل ۱۵ درصد از ارزش پول خود را از دست دادهاند. پس اصلا منطقی نیست که افراد پول خود را در بانکها بهعنوان سپرده نگاه دارند، اما در بازارهای دیگر نیز هیچ تضمینی برای سوددهی وجود ندارد، به همین دلیل است که گفته میشود اگر بانک مرکزی استقلال کافی داشته باشد، میتوان ثبات اقتصادی بیشتری را در جامعه شاهد بود و سرمایههای مردم نیز در معرض خطر قرار نمیگیرد.
اگر بانک مرکزی میتوانست مستقل عمل کند، اصلا شاخص کل بورس بالای ۲ میلیون واحد نمیرفت که افراد را به سمت این بازار بکشاند و تنها پس از مدت کوتاهی سرمایه عده زیادی پودر شود. در آن مقطع نرخ بهره بینبانکی را تا ۸.۵ تا ۱۰ درصد نیز کاهش دادند. چنین کاری به این معناست که بانکها هر جا پول کم بیاورند با نرخ ارزان میگیرند و نرخ سود سپرده نیز روی ۱۵ درصد میایستد. در این شرایط شاهد بودیم هجوم بیسابقه مردم به سمت بورس رخ داد و شرکتهای حقوقی هم از این فضا که خالیفروشی بزرگی اتفاق افتاد، نهایت سوءاستفاده را بردند.
در اواخر شهریور بانک مرکزی نرخ بهره بینبانکی را تا ۲۰ درصد هم افزایش داد که بعدا تا ۱۸ درصد کاهش یافت. همزمان با این اقدام بانک مرکزی دیدیم که شاخصکل بورس تهران شروع به ریزشهای سنگین کرد و وزارت اقتصاد هم بانک مرکزی را متهم میکرد که باعث شده سهامداران ضرر کنند، در حالی که این اتفاق نشان داد رشد بورس بنیادین و پشتوانهدار نبوده و چنین رشدی با هر تلنگری میتواند بریزد و ارزشی ندارد. در مجموع دست آخر همه کاسهکوزهها را بر سر رئیس کل بانک مرکزی شکستند.
*یوسف کاووسی/ مدیرکل اسبق بازرسی بانک مرکزی